-
استرس لعنتی...
21 شهریور 1391 23:07
وای که دارم از استرس سکته می کنم این سازمان سنجشم تا می خواد یه نتیجه ای بگه آدم ده بار میمیرونه و زنده می کنه چند دقیقه پیش یکی از عزیزان زنگید و گفت بالاخره کجا قبولیدی؟ از تماسش جا خوردم ولی خیلی دوسش دارم و اونم منو خیلی دوس داره و نگرانمه پ ن : خدایا من فردا جلو همه سربلند کن من تمام تلاشمو کردم... من به تو...
-
خواب ............
20 شهریور 1391 09:59
دیشب بازم مثل همیشه خواب عجیبی دیدم ساعت های 9 که بلند شدم داشتم راجع بهش فک می کردم که تلفن زنگ خورد... بله..........خوابم تعبیر شد اونم چه قدر سریع........ دیشب یه هو یه سری کلمه به ذهنم هجوم آورد اما حوصله برداشتن قلم و به رشته شعر در آوردنشونو نداشتم... تابستون امسال واسم خیلی سریع گذشت سریع تر از انچه که فکرشو...
-
حیرانی...
18 شهریور 1391 23:34
نمی دونم چی بنویسم.......................... قراره سه شنبه نتایج انتخاب رشته بیاد یه جورایی استرس دارم...همه ازم انتظار دارن... کلی برنامه واسه خودم دارم با کلی آرزوی نرسیده... امروز بالاخره کلاسم تموم شد و راحت شدم یه کلاس درست و حسابی نمی ذارن آدم حال کنه اینم از سر مجبوری و بی کاری رفتم. پ ن : شانه می خواهم تا تکیه...
-
دل نوشت...
11 شهریور 1391 22:32
نمی دونم کی می خوام از این وضع و شرایطی که توش هستم دربیام دیشب خونمون غلغله بود و یه بنده خدایی یه چیزی وسط جمع به من گفت که خیلی ناراحت شدم اومدم تو اتاق و کلی گریه کردم. نمی دونم کی می خواد دست از این رفتارش برداره زندگی رو به کامم با این اخلاقیاتش تنگ کرده. اگه به خدا شکایت کنم می گن کفر می گی... اگه گریه کنم می...
-
آدم شکمو
6 شهریور 1391 21:58
امروز اصلا روز خوبی نبود دکتر به من گفته بود به خاطر حساسیتم نباید خربزه بخورم اما من گوش ندادم و نزدیکای ظهر بعد از مدتها پرهیز یکم خربزه خوردم و وای... از همون لحظه سردرد شدید گزگز گلو و دل پیچه خدا به دادم برسه...
-
حرف دلم...
3 شهریور 1391 17:10
مشکل از جایی آغاز میشود که ... دلتنگ کسی باشی که نیست ... و حوصله کسی را نداشته باشی که هست ...
-
حالم بده...
3 شهریور 1391 16:31
دیشب از لحاظ روحی اصلا حالم خوب نبود... نمی دونم یه لحظه چم شده بود انگاری زده بود به سرم. یه لحظه گوشیمو برداشتم و شروع کردم به نوشتن حتی انگشتم روی صفحه موبایلم به زور حرکت می کرد . به یکی از دوستام پیام دادم و ازش به خاطر این حال بدم کمک خواستم... اونم واقعا کمکم کرد و باعث شد به حالت عادی برگردم ازش یه قول گرفتم...
-
افکار مشوش...
1 شهریور 1391 22:17
این روزت بدجوری فکرم مشغوله از یه طرف آرزوهام از یه طرف فکر به یه مسئله ای که نمی دونم تفکر دربارش آیا درسته یا نه؟ همین افکار مشوشم باعث شده عرق دستام باز دوباره شروع بشه.یه مدت از دستش راحت بودم اما از پریروز دوباره باز شروع شده. از این زندگی بدون هیچ هیجان یا اتفاق لذت بخش خسته شدم... آخه کی می خواد از این حالت...
-
افطاری
14 مرداد 1391 10:46
دیشب افطاری خونه داییم دعوت بودیم اما من چون گوشت دوست ندارم زیاد بهم نچسبید زن دایییم رفت یه پیاله آب خورشت مخصوص من آورد بد نشد ولی بازم خیلی نچسبید <ن> اومد من اول ندیدمش بعدشم که مشغول غذا خوردن بودم که رفتن از یه لحاظ خوب شد ندیدمش از یه لحاظم بد در کل شب بدی نبود من عاشق دور هم بودنم افطاری دادنم بهانه...
-
[ بدون عنوان ]
28 تیر 1391 20:03
دلم واسش خیلی تنگ شده زندگیم و خیلی چیزای دیگه رو به خاطر حرفای قشنگش به اون مدیونم دو روز گذشته خیلی دلم هواشو کرده بود و به حدی رسیده بود که می خواستم بزنم زیر گریه کار خدا رو ببین که آخر شب که بر حسب اتفاق دیدمش اینقدر ذوق کرده بودم که حد نداشت آرزومه یه بار از نزدیک ببینمش و حرفی که مدت هاست رو دلم سنگینی می کنه و...
-
من زدم یا اون...
9 تیر 1391 22:22
بالاخره این کنکور لعنتی هم تموم شد و از شر هر چی استرسه راحت شدم... با اینکه خیلی خوندم اما زیاد راضی نیستم... من تمام تلاشمو کردم و باقیشو به خدا می سپرم... ان شاا... همه رتبه ای که می خوان بیارن... آمین. پ ن: کنکور زبانو که دادم داشتم با دوستم میومدم که گفت داداشم اومده دنبالم بیا باهم بریم منم گفتم نه کلی اصرار کرد...
-
ماشین سواری... حالشوببر...
3 تیر 1391 13:02
دیروز به دوستم گفتم چون هوا خیلی گرمه بیا دنبالم با ماشین بریم صبح اومد دنبالم و رفتیم آزمون موقع بیرون اومدن از سر آزمون (ن) به من گفت بابام اومده دنبالم بیا برسونیمت گفتم مرسی خودم با ماشین اومدم. گفت جدا ؟ مگه گواهی نامتو گرفتی ؟ گفتم نه داشتم از در مدرسه بیرون میومدم که باباش اونجا بود و گفت ماشینم خراب شده یه...
-
دل تنگی
2 تیر 1391 20:09
گاهی وقتا بد جوری دلم برا خودم تنگ می شه... دلم برا اونایی که حتی اذیتم کردنم تنگ می شه... دلم تنگ شده برا خوردن یه نوشیدنی سرد اما همراه با محبت یه دوست... دلم برای صداقت نداشته ام تنگ می شه... حتی گاهی برای آرزوهامم دلم تنگ می شه... آی کودکی......................... کجایی که بهترین دوران زندگیم بودی... الان دلم برا...
-
...
1 تیر 1391 13:19
دیروز اینجا بارون اومد اومدن بارون تو شهر ما تو این موقع سال نادره... من عاشق قدم زدن زیر بارونم...
-
لحظات شیرین...
20 خرداد 1391 13:44
دیشب شام مکه دختر خالم بود خیلی خوشحال بودم که بعد از مدتها همه دور همیم . مامانش به من گفت که به خونشون بزنگم که اونام بیان دو دقیقه بعد هر دوشون اومدن نمی دونم با چی اومدن که اینقدر زود رسیدن بعد از مدتها هم دیگرو دیدیم و تا آخرین لحظه حرف می زدیم گاهی اوقات از حرف زدن باهاش لذت می برم ... بس حرف زدیم نفهمیدم شام چی...
-
پدر اهل عالم
15 خرداد 1391 00:09
امشب قلب آسمانیان تند تند می زند آسمان و زمین خوشحال از میزبانی در پوست خود نمی گنجند قرار است یار و یاور پیامبر پدر مهربان فرزندان اهل عالم و همسر بی نظیر فاطمه متولد شود زمین بیش از همیشه به خود می بالد ای آرامش دل پیامبر... ای صفا دهنده روح کودکان یتیم روزها و شب های سخت ... میلادت مبارک... پ ن:دلم بد جوری هوای نجف...
-
یه لحظه کوچیک
14 خرداد 1391 11:07
این روزا حال و حوصله هیچی رو ندارم ... دیشب رفتیم بیرون شام بخوریم . داشتم دنده عقب میومدم تا ماشینو از کوچه دربیارم ( از دنده عقب رفتن و پارک کردم متنفرم ) سر کوچه که رسیدم حواسم به جلو ماشین نبود که یه دفعه زدم به موتور سوپری سر کوچه مون .... وای خدا رحم کرد اگه خواهرم اونجا نبود که موتور بگیره موتور افتاده بود رو...
-
آرزوهام
4 خرداد 1391 13:21
پریشب خواب خیلی عجیبی دیدم . تمام روز داشتم به خوابم فک می کردم که می تونه چه تعبیری داشته باشه... امشب می خواد بیان شب نشینی سری قبل که اومدن اونم اومد کلی با دیدنش تعجب کردم و یه علامت تعجب بزرگ رو سرم سبز شده بود ولی امشب و که مطمئنم نمیاد ... خیلی دوس دارم هر چه زود تر به آرزوهام برسم ... خدایا کمکم کن... . . ....
-
...خدا...
19 اردیبهشت 1391 14:10
وای خدا کمکم کن... کمتر از دو ماه به کنکور مونده و آمپر استرسم روز به روز بالاتر میره چیه این کنکور؟؟ اه....... خدا خودش به داد ما کنکوریا برسه... پریروز عصر از مکه اومد خوش به حالش آدم خوش شانس به این می گن تو همه چی شانس داره استعداد که نگو ...انیشتن... موقعی که رفت نتونستم التماس دعا بگم الانم که اومده هنوز ندیدمش...
-
...
5 اردیبهشت 1391 13:03
چند ماه پیش یکی از دوستام به من پیام داد که می خواد بره کربلا و حلالیت طلبید منم یه التماس دعای مخصوص گفتم امروزم یکی دیگه از دوستام پیام داده که سفر مکه نصیبش شده و حلالیت طلبید منم مثل دفعه قبل التماس دعا گفتم خدایا... بارالها... تمام آرزومندان درگاهت سفر حج نصیبشون کن الهی آمین
-
حرف دل
30 فروردین 1391 07:17
نمی دونم دیروز یه دفعه ای چم شد تا اسمشو شنیدم به هم ریختم... و تا شب هیچی درس نخوندم بعضی مواقع از چیزایی که باهاشون سروکار دارم بدم میاد از شهری که توش زندگی می کنم بدم میاد از... بدم میاد کاش جای اون بودم به خدا خسته شدم دیگه دوماه بیشتر به کنکور نمونده و همه می شینن این دو ماه رو خوب می خونن اما من برعکس همه ام...
-
بارون
27 فروردین 1391 19:29
امروز اینجا بارون اومد عجب بارونی بود عصر بارون بند اومد .رفتم کلاس کلاسم که تموم شد تو را که داشتم میومدم دوباره بارون گرفت وای ... خونه ما هم تا دلتون بخواد دور سر تا پا خیس شدم ولی هر چی باشه نعمت خداست می گن روز بارونی لحظه ناب دعاست من عاشق بارن و قدم زدن زیر بارونم که تا دلتون بخواد امروز قدم زدم
-
خلوت
22 فروردین 1391 10:29
دیشب مهمون داشتیم منم که حوصله مهمون نداشتم کل ساعت مهمونی رو تو حیاط بودم . یه فرش کوچولو انداختم و نشستم زیر آسمون تاریک شب . هوا عالی بود ... می تونستی رقص نسیم بهاری رو روی صورتت حس کنی... یه نفس عمیق بکشی و ... ستاره تو آسمون سوسو می زد و ماه هم مثل همیشه خودنمایی میکرد... عجب لحظه ای بود ...
-
عید
19 فروردین 1391 18:52
سلام من اومدم نتمون رو قطع کرده بودن واسه همین یه مدت نبودم راستی سال نو مبارک ایشاا... سال فوق العاده خوبی داشته باشین سال گذشته نه روز اول عید واسم جالب بود نه کل سالش امسال روز اول عید واسم خیلی خوب شروع شد سیزده بدرم که نگو توپ بعد از مدتها با خاله و دخترخاله ها توپ در وسط بازی کردیم چه حالی داد ... امیدوارم امسال...
-
سال نو مبارک
8 فروردین 1391 19:06
سلام من اومدم راستی سال نو مبارک وبمونو قطع کردن الانم از کافینت دارم آپ می کنم دلم واسه همتون تنگ شده بود سالی که گذشت واسم سال خوبی نبود امیدوارم این سال جدید واسه هممون خوب باشه بازم عیدتون مبارک
-
فریاد
22 اسفند 1390 08:33
دوس دارم گریه کنم اما اشکم در نمیاد... دوس دارم برم لب دریا فریاد بزنم اما صدام در نمیاد... دوس دارم زمین و آسمونو به هم بریزم اما دستام توانایی ندارن... . . . نمی دونم چم شده؟ احساس می کنم غم عالم رو دل منه... احساس می کنم دلم تنگ شده اما نمی دونم واسه کی؟؟؟ . . . دوس دارم هر چه زودتر این کنکور لعنتی تموم شه تا راحت...
-
یه لحظه خوب
19 اسفند 1390 13:55
دیشب خیلی دوس داشتم با خونواده برم شب نشینی اما درست نبود به خاطر ... دختر داییم اومد خونمون همون دو ساعتی که با هم بودیم خیلی خوش گذشت به یاد دوران گذشته شروع کردیم به کارت بازی خواهرم و دوتا دخترداییم وای که چه قدر هیجانی بود مث مغولا می پریدیم روکارتا تا سهمیه مون رو جدا کنیم بس که جنب و جوش داشتیم و گرممون شده بود...
-
...
14 اسفند 1390 07:54
قراره عید عمه ام با بچه هاش و عروس و دامادش بیان خونه ما وای اگه بیان من چجوری واسه کنکور بخونم؟؟؟؟؟؟؟؟؟ مامانم می گه باید این چند روز رو برم خونه خاله ولی دوس ندارم خونه خودمون راحت ترم مهمون حبیب خداست و در این شکی نیست ولی نه موقعی که من کنکور دارم................... خدایا چی کار کنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
-
یه خاطره از سوم دبیرستان
8 اسفند 1390 08:52
درس زمینمون واقعا مشکل بود هرچی می خوندیم آخرشم یادمون می رفت چی بود . فکر کنم روز سه شنبه بود زنگ آخر زمین داشتیم قرار بود درس پرسیده بشه. یکی از بچه ها نخونده بود و کلی هم استرس داشت . ما هم که خونده بودیم قلبمون تو کفشمون می زد چه برسه به اون . با چند تا از ارازل کلاس نقشه ریختیم که کاری کنیم کارستون که یکی از بچه...
-
...
4 اسفند 1390 17:13
دیشب بعد از مدتها رفتم مسجد جامع از وقتی خونمونو عوض کردیم به خاطر طولانی بودن مسیر دیر به دیر میرم 10 دقیقه تو راه بودیم به خواهرم میگم ما دوتا زده به سرمون تو این یخ بندون داریم پیاده میریم مسجد خونه قبلیمون 2دقیقه بیشتر راه نبود آخ که چه قدر نماز با جماعت خوندن صفا داره فضای گرم مسجد شوق نماز جماعت و ... واسه همتون...