موقع کاراموزی به استاد گفتیم بریم یه بخش دیگه...
اونم قبول کرد. گفت برین ارتوپد تا منم بیام...
با دوستم رو صندلی رو به روی ccu نشسته بودیم...
یه لحظه بلند شدم دیدم اون یکی استادم تو استیشن نشسته...
عرض ادبی کردم و گفتم این هفته ما اینجاییم
گفت مگه از قبل برنامه ریزی شده؟
گفتم نه
خلاصه کلی شوخی و کل کل با استاد کردم... و سر به سرم گذاشت...
رفتم دوباره کنار دوستم نشستم....
که از ccu یکی از کاراموزای اون یکی استاد دراومد
یه نگاهی بهم انداخت و سلام کرد...
منو دوستم یه نگاهی به هم انداختیم...
من اروم جوابشو دادم...
موقع استراحت هم اومده بود بیرون و نگام می کرد...
اولین باری بود که می دیدمش...چون سال بالایی بود کمتر دیده بودمش...
از رفتارش یه بوهایی برده بودم تا اینکه...
.
.
.
بقیش باشه واسه پست بعدی...
خدا با مهربانی میگوید
دوستش بدار
تو با مهربانی میگویی
نه کافر شده ام
mc k bem sar zadi bazam bia
rasti aqiye posto zodtar bnevis
khahesh mikonam
neveshtam
bodo bia
✘زندگی کن به شیوه خودت…
با قوانین خودت … !!!
مردم دلشان می خواهد موضوعی برای گفتگو داشته باشند …
برایشان فرقی نمی کند چگونه هستی …
چه خوب … چه بد …
موضوع صحبتشان خواهی شد …!
پس زندگی کن به شیوه خودت …
چه خوب … چه بد …!✘
موفق باشی
شما هم همینطور
ممنون که سر زدی بازم بیا ..
وبتم قشنگه ..
خواهش می کنم
وب شمام زیباست...
سلام.
وبلاگ بسیار زیبایی داری تبریک میگم.
به منم سر بزنی خوشحال میشم
سلام
خواهش میکنم
چشماتون قشنگ میبینه
حتما میام...