بالاخره درس و دانشگاه تموم شد و تا یه سه ماهی در خدمتیم.....
بعد عید اتفاقات زیادی واسم افتاد و باعث شد عده زیادی که واقعا بهشون اعتماد داشتم نظرم در موردشون عوض شه...
شب و روزای خوب و بد زیادی داشتم...
امتحانام هم به خاطر انتخابات جلو افتاده بود
از امتحان دوم به بعد یه سری اتفاقات خاص افتاد که واقعا به خاطرشون به هم ریخته بودم....
خلاصه هرچی بود به خیر و خوشی تموم شد ولی به اندازه ۱۰ سال به تجربیاتم اضافه شد...
روز آخر که مشغول جمع کردن وسیله هام بودم بغض گلومو گرفته بود
همه اراذل اتاق از اینکه می خوایم سه ماه از هم دور باشیم ناراحت بودن
روز ۵شنبه هم مامان و بابام اومدن دنبالم و راهی خونه شدم....
این یه سال اول دانشجویی زودتر از انچه که فکرشو بکنم زود تموم شد...
دلم واسه همه روزهای سال اول دانشجوییم تنگ میشه...
سلام
ممنون که اومدین و نظر دادین دوباره تشریف بیارین.
وبتون عالیه
التماس دعا
سلام
حتما
محتاجیم به دعا
اره نم الان دلم برای دوستام تنگیده
هی ی ی ی ی ی...رفیق....