دیشب بازم مثل همیشه خواب عجیبی دیدم ساعت های 9 که بلند شدم داشتم راجع بهش فک می کردم که تلفن زنگ خورد...
بله..........خوابم تعبیر شد اونم چه قدر سریع........
دیشب یه هو یه سری کلمه به ذهنم هجوم آورد اما حوصله برداشتن قلم و به رشته شعر در آوردنشونو نداشتم...
تابستون امسال واسم خیلی سریع گذشت سریع تر از انچه که فکرشو بکنم و تا الان که خیلی بد نبود...
گاهی اوقات فک می کنم از یه چیزی می ترسم...
از یه اتفاقی که شاید در آینده بیفته....
به قول یکی از عزیزانم ساعت ها زودتر بگذرن تا ببینم اون آینده ای که در انتظارشم چیه؟؟
پ ن : فردا نتایج میاد خیلی استرس دارم ... کاش امروز میومد و راحت می شدم...
پ ن : خدایا کمکم کن.................................................................................
سلام غریبه
خوبی شما
دلت میاد نوشته هایی به این قشنگی رو بهش میگی چرت و پرت
نگو دیگه
باش
یا حق
سلام
مرسی