دلم واسه دوچرخم تنگ شده
دوم دبستان بودم که بابام واسم یه دوچرخه ۲۰ گرفت
کلی ذوق کرده بودم
قدم خیلی کوچیک بود و پام به پدالاش نمی رسی ولی
بالاخره با یه ۲۰ یا ۳۰ بار زمین خوردن دوچرخه سواری یاد گرفتم
کارم صب تا شب شده دوچرخه سواری
وای که چه دورانی بود
دیگه حیاطمون که نسبتا بزرگ بود واسم کوچیک شد و حوس دوچرخه سواری تو کوچه به سرم زد
اولش مامانم اجازه نمی داد ولی با کلی اصرار اجزه گرفتم
یه کم که حرفه ای شدم سه تا سه تا سواری میدادم و واسه خودم کلی افه میرفتم
دیگه کوچمونم تنگ شد واسم و تا خونه خالم که راه زیادی نبود می رفتم
چه دورانیه این عالم بچگی
تنهایی خود را مقدس بدار
تا زمانی که چیزی مقدس تر از آن نیافته ای
در تنهایی خود بمان . . .
سلام
ممنون که بهم سر زدی
سلام،چطوری؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
من که توپ توپم!!
اگه تونستی به ایمیلم پیام بده.
بابای
سلام
چه عجب یادی از ما فقیر فقرا کردی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ دیر وقته بهم سر نزدی دلم برات تنگ شده بود
چطوری؟؟من که خوبم!
بازم سر بزنیا،باشه؟؟؟؟
شکستن دل
به شکستن استخوان دنده می ماند؛
از بیرون همه چیز روبهراه است
اما هر نفس
درد است که می کِــشی...
سلام . رسیدن بخیر . خونه نو مبارک . ایشاله خیر باشه برات بنای این خونه . امید که بشه منشا کلی خوبی و دوستی و اندیشه های ناب ناب .
ممنونم که به خونه منم سر زدی غریبه آشنا .
من کلی دوستای خوب خوب دارم که میتونم اشنات کنم باهاشون .
مرسی عزیزم
خوشحال میشم